۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

شعر

همیشه برای فروکش این خواست نوشتن، سری به فرم های کهن می زنم. این وسوسه شیرین معمولا سرانجام جذابی نداشته است، اما در هر صورت مرا کیفور کرده است. اگر چه تلاش هایم برای سرودن دو بیتی یا هایکو گاهی حتی برای خودم هم خنده دار است، باری، نتیجه ها را نگه داشته ام، تا سیر تغییر این تبحر (اگر تبحری!) را ببینم. اینطور شاید انگیزه ای برای ادامه وجود داشته باشد.
.
جدا از این به نظرم رباعی/ دوبیتی از ستودنی ترین فرم های مینیمال ادبیات کهن هستند. این دو بی نظیرند، بیشتر از این نمی گویم.
 ***
 1
چو شد طبعم جَهان چون گوی چوگان
بجستم، برشدم، بالا شدم هان

***
 2
-----
-----
-----
***
 3
سخن گشاد کنیم ودایره تنگ
بباده آب خوریم و ناله به چنگ
بیا تو محرم رازم صدا مکرر کن
که درد عشق نگفتن مگر به درنگ
***
 4
دلم توالی اعداد مرتبط است
میانه قالی ترنج معرکه است
کلید سخن بیاور و ناز کن همی
بشین به پای صنوبر که عقربه  است.
***
5
من 
سانِ من دهید! من مادر زمینم! مادر بی همتای گلها و خوار بوته های کویر.
او:
سانِ من دهید! نه برای قدم فروشی، برای آسان زاییدن کلاغ بچه ها از کلاغ ها.
 ***
6
برای مرگ، که به صورتم نگاه می کند بی آنکه اشکی از من بر لبم بشکند.
 *** 
7
طعمه تلخ است و سخن را گوش پر
***

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر