منتظر الف هستم این آخر این هفته. نمی دانم رابطه مان به چه نحو تعریف می شود. این را از آن سر می گویم که این روز ها بطلانی کشیده ام با چیزی که در تمام زندگیم به آن پایبند بوده ام : رابطه ها در خودشان تعریف می شوند.
می توانم این جمله را کمی بازتر کنم. این طور فرض می شود، که کلمات دوست، آشنا و خانواده-کلمات همسفر، هم سر، هم سایه و هم ... به شدت معنی دار باشند؛ یعنی در خودشان آن مایه ی مشترک که دو شخص بر مبنای آن در رابطه قرار می گیرند، را به خوبی تعریف کنند.
سری کلماتی که با "هم" شروع می شوند این مایه یا بهتر است گفته شود، این استفاده دو جانبه را به دقت بالا تعریف می کنند. طوری که، به واسطه قرار گرفتن در رابطه ی هم قطاری یا همسایگی یا هم خانگی این مایه (ی داد و ستد شده ) به خوبی خود در کلمه حاضر است و روشنگر رابطه است. دو هم سفر، از طریق قرار گرفتن در یک موقعیت سفر کردن با هم رابطه دارند و این سفر است که رابطه حدود و اندازه آن را تعریف می کند.
اما، در میان کلماتی که به روابط دوطرفه اطلاق می شود، واژه دوست کمی مبهم تر این عمل تعریف کردن را انجام داده است. منظور تعریف کردنِ مایه ی دو جانبه ایست که دو طرف رابطه آن را به میان گذاشته اند. (دوستی به عنوان نوعی قرار داد اجتماعی در نظر گرفته می شود) نمی خواهم از پایه های ابهام در واژه ی دوست صحبت کنم. می خواهم بگویم:
انسان های شیفته ، بی توجه به قرارداد های اجتماعی و با استفاده از ابهام موجود در تعریف دوستی، انقباض و انبساط های بی قاعده ای در این قرارداد اجتماعی می دهند. این بیشتر از آن سر است که انسان های شیفته به قراردادهای اجتماعی تن در نمی دهند.
این موضوع انسان شیفته را انسانی تنها بار می آورد.